سالیانی که از واقعه سیب گذشت
دختران خنده غرق در این پندارند
که چه میشد اگر خانه شان سیب نداشت
سیب دندان زده از خاک به خاک باز آمد
باغبان خاطره ای شد
اما عطر سیب پابر جاست
پسران مات و مبهوت هنوز حیرانند
سالیانی ایست که اندیشه کنان غرق در این پندارند
که چرا باغچه کوچکشان سیب نداد
چشم سیب تجزیه شدساده ولی ذراتش
باز اندیشه کنان غرق در این پندارند
که چرا عشق قربانی مظلوم غرور است هنوز
که چه میشد اگر فاصله دلبر و دلدار نداشت
که چه میشد اگر لذت عشق باغچه و سیب نداشت
:: برچسبها:
حافظ,
|